خاطرات شهدا : « الدخیل »

الدخیل
با فرمانده تیپ و معاونش سوار موتور شدیم و با یک بی سیم راه افتادیم،یک ربعی می رفتیم که از دور یک ستون ۱۰، ۱۲ نفری عراقی دیدم،دست خالی بودیم و آنها با انواع سلاح سبک و نیمه سنگین،من که نفر آخر بودم پیاده شدم وبه سمت عراقی ها رفتم،هر لحظه منتظر رگبار جانانه ای بودم،صدایم را بالا بردم و گفتم اسلحه ها را بیندازید،۷ ۸تایی اسلحه به زمین افتاد دوباره فریاد زدم و گفتم دست هایتان را بالا ببرید و خودم هم دستهایم را بالا بردم،لباسها را دراوردند و بدون اسلحه الدخیل گفتنشان بلند شد،به همین سادگی اسیر شدند
خاطره به نقل از کتاب به گوشم-دفتر اول
راوی:اکبر بروجردی،فرمانده گردان در لشکر ۱۷ علی ابن ابی طالب(ع) اعزامی از زنجان
0 دیدگاه