شهید علی حاجبی

منتشرشده توسط مدیر سایت در تاریخ

شهید علی حاجبی

شهید علی حاجبی

 

زندگی‌نامه

شهید علی حاجبی در اوایل بهار سال ۱۳۴۱ در خانواده‌ای مستضعف و ستمدیده اما با عزت ، مذهبی و غلام عزاخانه‌های حسین بن علی (ع) و عاشق پاک باخته قمر بنی هاشم(ع) در روستای رودخانه چشم به جهان گشود.
پدر نام وی را در ابتدا خان محمد می‌گذارد اما همین که او به سن ۵ سالگی می‌رسد متوجه ستم و ظلم عوامل دست نشانده‌ی پهلوی می‌شود به همین جهت پدر را مجبور می‌سازد که نام وی را تغییر دهد. به این سبب نام او را علی می‌گذراند. دوران ابتدایی را در روستای رودخانه به پایان می‌رساند وبه سبب پشتکاری که داشت تصمیم به ادامه تحصیل می‌گیرد. بندرلنگه مقصد بعدی او برای گذراندن مقطع راهنمایی بود. به دلیل فقر مالی مجبور بود تابستان‌ها در همان بندرلنگه به کارگری بپردازد.
دوران تحصیل او در مقطع راهنمایی مصادف بود با شکل‌گیری انقلاب اسلامی و برای اینکه بتواند در متن حرکت‌های انقلاب قرار گیرد و از طرفی به ادامه تحصیل در رده‌ی دبیرستان هم بپردازد به شهرستان زرندکرمان می‌رود. باشروع تجاوز رژیم بعثی عراق به خاک ایران ، ترجیح می‌دهد درس را رها کرده و وارد سپاه شود تا از این طریق عازم جبهه شود.

دوران حضور درجبهه

علی حاجبی در سال۱۳۵۹ وارد جبهه‌های جنگ حق علیه باطل می‌شود. در ابتدا چون سازمان سپاه آنچنان شکل نگرفته بود، در جنگ‌های نامنظم دکتر چمران شرکت می‌کند و پس از شهادت دکتر چمران وبا شکل‌گیری گردان‌ها و تیپ‌های سپاه و بسیج ، علی به عنوان نیروی زرهی وارد تشکیلات ثارالله می‌شود.
در خاطراتی که از عشق علی به دکتر چمران نقل می‌کنند ذکر این نکته کافیست که هر زمان از مسیر سوسنگرد دهلاویه عبور می‌کرد غیر ممکن بود از ماشین پیاده نشود و برایش در آن صحرا فاتحه نخواند و ادای احترام ننماید.
اما دوران حضور او در لشکر ۴۱ ثارالله ، بخش اعظم زمان حضور وی را در جنگ شامل می‌شود. در ابتدا به عنوان نیروی زرهی و پس از گذشت مدت کوتاهی در این قسمت با توجه به موفقیت‌هایی که در ماموریت‌ها کسب کرد و همچنین استعدادی که در وی وجود داشت او را به عنوان مسئول مخابرات لشکر منصوب می‌کنند. در این مدت پس از گذشت زمان کوتاهی ، مخابرات لشکر را متحول می‌سازد و آن چه که خود شهید در قسمتی از صحبت‌هایش قبل از شهادت می‌گوید ، یکی از دغدغه‌های مسئولین لشکر در زمان استقرار در یک منطقه ، عدم استفاده از ارتباط بی‌سیم و جایگزینی دستگاه‌های با سیم و برقراری ارتباط بود که برای این منظور از تلفن‌های صحرایی قورباغه‌ای استفاده می‌شد و برای این که ارتباط بین مقرها برقرار شود نیاز بود که به همه‌ی این سنگرها سیم کشیده شود. برای این منظور مشکلات زیادی به سبب کشیدن این سیم‌ها و از طرفی حجم زیاد نیرویی که لازم بود این قرقره‌های سیم را روی زمین بکشند و تلفاتی که در این راه مخابرات لشکر متحمل می‌شد و پس از مدت کوتاهی هم بر اثر انفجارات ناشی از گلوله‌های خمپاره و بعضا بمباران‌ها ، این سیم‌ها به سبب اینکه روی خاک بودند قطع می‌شد ؛ این معضل علی حاجبی را به چاره اندیشی وا می‌دارد و نهایتا به این نتیجه می‌رسد که این کار را مکانیزه کند. و در همان منطقه عملیاتی با استفاده از قطعات اسقاطی بولدوزر و لودر سیستمی را طراحی می‌کند که بر روی تراکتور نصب می‌شود و قرقره‌های سیم را می‌چرخاند. واز طرفی هم سیم را چهل تا پنجاه سانتی متر در دل زمین قرار می‌داد و همزمان هم روی آنرا با خاک پر می‌کرد و در مدت زمان کوتاهی یک نفر با یک تراکتور می‌توانست سیم بین مقرهای لشکر را بکشد. چنین استعدادها و توانایی‌ها در علی حاجبی ، فرمانده لشکر را بر آن می‌دارد که مسئولیت راه‌اندازی یگان دریایی و فرماندهی این یگان را بطور همزمان به علی بدهد. در این زمان و قبل از عملیات والفجر۸ ،علی یکی از بهترین و موفقترین یگان‌های دریایی را برای بچه‌های ثارالله راه اندازی می‌کند و به خاطر این موفقیت در انجام ماموریت محوله و از طرفی شهادت سردار رشید اسلام محمد نصراللهی (معاونت وقت ستاد لشکر) در منطقه‌ی عملیاتی والفجر۸ در تاریخ ۱۳۶۴/۱۲/۶ ، معاونت ستاد لشکر ۴۱ ثارالله هم به علی سپرده می‌شود.
همرزمان علی می‌گویند در حقیقت علی بازوی پر توان لشکر غیور ثارالله بود و همه‌ی مسئولین در این مدت به او لطف و عنایت خاصی داشتند و هیچ وقت حب دنیا و مادیات نتوانست او را جلب کند.

حضور در سرزمین وحی

علی پس از پنج سال حضور مداوم در جبهه و گذشتن از تمام تجملات و دلبستگی‌های دنیوی و تهذیب نفس در مرداد ماه سال ۶۴ به سرزمین وحی رفت.
قداست لباس سبز سپاه
همرزمان حاج علی می‌گویند که ما کمتر دیده بودیم در منطقه عملیاتی با لباس سبز حاضر شود و همیشه با لباس خاکی در ماموریت‌ها حاضر می‌شد. اما همه دو بار حاج علی را با لباس سبز سپاه دیدند. یک شبی که در مراسم ازدواج خود بر سر سفره عقد حاضر شد و دیگر در عملیات کربلای یک در منطقه مهران….

ویژگی‌های اخلاقی

علی جوانی خوش خلق و مهربان بود . در پوشش بسیار ساده پوش و کمتر لباس نو می‌پوشید و همیشه سعی می‌کرد لباسهای کهنه و چند ساله خود را استفاده نماید.
در احترام به پدر و مادر بی مثال بود. در مرخصی‌هایش اولین کسانی که به دیدارشان می‌رفت پدر و مادرش بودند. (هر چند مرخصی هایش بسیار کوتاه بود)کمتر اتفاق می‌افتاد که بیش از ۷۲ ساعت و نهایتا در صورت ضرورت (آنهم به خاطر کارهای جبهه از قبیل مهیا کردن موتور قایق و…) یک هفته به مرخصی بیاید. و در این مدت کوتاه حضورش در محل ، یکی از برنامه‌هایش سرکشی به تمام فامیل بودکه این خصوصیتش زبانزد همه نیز بود.

شرکت در عملیات‌ها

علی حاجبی، نزدیک به ۵ سال حضور فعال و مستمر خود در یگان رزم در عملیات‌های مختلفی شرکت داشتند از جمله:

۱. عملیات بزرگ ثامن‌الائمه
۲. عملیات طریق القدس
.۳ عملیات عقیل حرم
۴. عملیات والفجر مقدماتی
۵. عملیات والفجر یک
۶. عملیات والفجر دو
۷. عملیات والفجر سه
۸. عملیات والفجر چهار
۹. عملیات خیبر
۱۰. عملیات عاشورا
۱۱. عملیات بدر
۱۲. عملیات والفجر هشت
۱۳. عملیات آزادسازی مهران
۱۴. کربلای یک که در آن به درجه رفیع شهادت نائل می‌شوند.

ازدواج

علی حاجبی با توجه به روحیات مذهبی و دینی‌اش به جا آوردن سنت الهی در امر ازدواج در سن ۲۲ سالگی یعنی در مهر ماه سال ۱۳۶۳ در حالی که دل در گرو جبهه داشت ازدواج کرد. و از آنجا که برای انتخاب یک همسری شایسته یکسری ملاک‌ها و معیارهای اسلامی در نظر داشت و برای دوستانش در جبهه مطرح کرده بود، که اگر با این شرایط و ملاک‌ها باشد حاضرم ازدواج کنم و با راهنمایی یکی از دوستان جبهه که مدت‌های زیادی با ایشان در جبهه و همسنگر بودند و شناخت کافی نسبت به اخلاقیات ایشان داشتند به حاج علی پیشنهاد می‌کنند که با این روحیات و خصوصیات شما من خانواده‌های در شهرستان بم سراغ دارم اگر مایل باشید از نزدیک با آن خانواده و دختر صحبت کنید.

 در شب اول ازدواجش لباس سبز مقدس سپاه را بر تن می‌کند ـ و می‌گوید عروسی واقعی من آن روزیست که با همین لباس سبز و مقدس سپاه به شهادت برسم و شهادت را بدست بیاورم چون شهادت نصیب هر کسی نمی‌شود، شهادت آن درجه و مقام والایی است که انسان باید آن را به دست بیاورد، شهید عزیز حاجبی با اینکه متأهل بود و صاحب فرزند، ولی دلبستگی آن سردار اسلام به جبهه بیشتر بود تا خانواده، موفقیت در زندگی زناشویی برایش یک امر مهم بود که خدای متعال یک همسر آگاه و بیدار و خداشناس و مذهبی با تلاش خود ایشان برایش مهیا نمود و در این مدت خدمت در یگان رزم، همفکر و هم عقیده و همرزم با شهید بود. با اینکه این سردار بزرگ مسئولیت‌های زیادی در جنگ داشتند و کمتر به خانه سر می‌زدند و در نهایت به همسرش پیشنهاد می‌کند که اگر مایل باشید با هم به اهواز برویم و در آنجا خانه‌های از لشکر اجاره می‌کنیم و در کنار خودم باشید، و همسرش قبول می‌کند و به اهواز می‌آیند و مدتی را در آنجا زندگی می‌کنند ، ولی باز هم شهید حاجبی نسبت به دیگر دوستانش که در یک ساختمان بودند کمتر به خانه می‌آید و همیشه در فکر طرح و برنامه‌ریزی کار جنگ بود و با اینکه همسرش با فرزندش در اهواز بودند ولی آرزو داشتند که شهید حاجبی را از نزدیک به نحوی زیارت کنند ،ولی همسر ایثارگر و دلیر و شجاع ایشان هم این مشکلات و مسائل شهید را درک می‌کردند و علت نیامدن به منزل را مشغله زیاد کارش می‌دانستند و خیلی هم خوشحال و راضی بودند و خیلی با صبر و حوصله و تحمل در برابر مشکلات در چند صباحی که با شهید عزیز در زندگی همراه بودند ، برخورد می‌کردنند.

شهادت

هیچ نوشته یا صحبتی از علی حاجبی موجود نیست که در آن خالصانه از خدای خود درخواست توفیق شهادت ننماید و هرگاه خبر شهادت همرزمی به وی می‌رسید از عمق دل بی‌تابی می‌کرد که همه رفتند و ما ماندیم. نوشته‌ای در این خصوص از خود شهید هست که گفته: « در اینجا جان را هم از انسان سخت می‌گیرند. یعنی آنکه باید خود نیز تلاش کنی که جان بدهی و هم آنقدر سختی و فشار بر انسان وارد می‌شود تا اینکه بتواند لذت لقاءالله را با تمام وجود حس کند و رخت بربندد».
در جایی مادر شهید نقل می‌کند که یک روز که برای دیدن ما به مرخصی آمده بود به او گفتم علی تو حالا ۵ ساله توی جبهه‌ای دیگه دینت رو ادا کردی…. با شنیدن این حرف اشک در چشمان علی حلقه می‌زند و می‌گوید: « مادر! می‌توانم یک خواهش از شما بکنم؟ » مادر می‌گوید: بله. و علی ادامه میدهد:« تا زمانی که تو و پدر برای شهادت من دعا نکنید خدا این توفیق را به من نمی‌دهد» . و ملتمسانه در همان جا از پدر و مادر می‌خواهد که برای شهادتش دعا کنند.

نحوه‌ی شهادت

بالاخره روز ملاقات رسید و در عملیات کربلای یک در منطقه مهران ابتدا از ناحیه پا زخمی می‌شود و برای مداوا به پشت جبهه منتقل می‌شود. اما پس از اینکه مداوای اولیه روی او انجام می‌شود دوباره خود را به خط مقدم می‌رساند .
در نزدیکی‌های ظهر روز ۱۰ تیرماه ۱۳۶۵ بر اثر اصابت ترکش گلوله خمپاره به قسمت چپ ناحیه سینه به لقاءالله می پیوندد و پیکر مطهرآن سردار بزرگ به شهرستان کرمان به همراه دیگر شهدا انتقال می یابد.
روحش شاد و راهش پر رهرو باد …

وصیت‌نامه شهید علی حاجبی

دوستای گلم
سلام
امام شهدا امام خمینی (ره) فرمودند :خط سرخ شهادت آل محمد و علی است از خاندان نبوت و ولایت به ذریع طیبه آن بزرگواران و به پیروان خط آنان به ارث رسیده است.

دست از سروتن زسر جداباید رفت
دردشت کربلا به هر بها باید رفت
غفلت منما که خصم دون بیرون است
از پا منشین به کربلا باید رفت
می‌دانم که میدان جنگ لحضات مرگ و زندگی ماست و شهادت آرزو کردیم که بارالها! من نمی‌خواهم که در بستر بمیرم و می‌خواهم تا هم چون مردان خدا در دل سنگر بمیرم و می‌دانم که به شهادت خواهم رسید و از خداوند می‌خواهم اگرلیاقت را داشتم بدنم مثل بدن فاطمه زهرا (س)مفقود الجسد باشد . واین وصیت‌نامه را بروی کاغذ می‌آورم شاید که با این وصیت‌نامه عده‌ای به حقانیت در این راه آگاهی دهم انسان تنها در مقابل مرگ تسلیم است . پس از مرگ مرا درون گوری در کنار دیگر شهیدان به خاک بسپارید چون آنجا گوشه ای از کربلا می‌باشد
به جامه‌ای خونین به سفر خواهم رفت
با هدیه جان سوی سفر خواهم رفت
با پیکر صد پاره بر شب خواهم رفت
سیمرغ صفت سوی ظهور خواهم رفت
مادر جان خوشحال باش از اینکه فرزندت را درراه اسلام از دست داده‌ای چون فاطمه الزهرا در آن دنیا از تو گله‌ای ندارد.
فدایی امام جاج‌علی حاجبی

 

گلزار شهدا


0 دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

Avatar placeholder

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.