شهید امیر لطفی

منتشرشده توسط مدیر سایت در تاریخ

شهید امیر لطفی

شهید امیر لطفی

 

شهید امیر لطفی، ??آذرماه امسال مصادف با شهادت امام حسن عسکری(ع) حین مبارزه با‌‌ تروریست‌های تکفیری در شهر حلب به شهادت رسید. یکی از همرزمانش می‌گوید: در ساختمانی که ما بودیم و اطراف را زیرنظر داشتیم، وسایل گرمایشی نبود. بیشتر اوقات امیر هیزم جمع می‌کرد تا آتش روشن کنیم. همیشه دست‌هایش زخمی بود اما چیزی به ما نمی‌گفت. شب‌ها داخل آتش سیب‌زمینی می‌انداخت و صبح‌ها برای ما صبحانه درست می‌کرد. الحق که حضور او گرمابخش اتاق و دلگرمی ما برای تحمل غربت بود. یکی دیگر از دوستانش تعریف می‌کند: وقتی با‌‌ تروریست‌ها درگیر شدیم، امیر به طرف یک ساختمان بلند رفت و چون به‌خاطر تمرینات ورزشی بدن ورزیده‌ای داشت، خود را بالای ساختمان رساند و توانست چندنفر از‌‌ تروریست‌ها را ازبین ببرد. در همین زمان یکی از دوستان ما زخمی شد و تیر به بالای قلبش خورد. همگی فکر کردیم شهید شده اما امیر اصرار داشت به او کمک کند. بالاخره توانست دوستش را به داخل گودالی در نزدیکی ساختمان ببرد تا از تیررس دشمنان دور بماند. سپس به ساختمان برگشت و از محفظه‌ای که جای کولر بود، به سمت‌‌ تروریست‌ها شلیک کرد. محفظه ساختمان حصار و فنس نداشت و ?نارنجک به داخل ساختمان افتاد که امیر توانست زود به خارج از ساختمان بیندازد. در همین زمان تیر به کنار گوشش خورد و با همان وضع به مبارزه ادامه داد تا اینکه ترکش خمپاره به قلب و کلیه‌هایش اصابت کرد و سنگریزه‌ها به‌صورتش خورد. امیر با رشادت زیاد به شهادت رسید و همان دوستی که نجات داده بود، الان زنده است و خودش را مدیون امیر می‌داند.

 

 

بسم رب الشهداء و الصدیقین
سلام، لطفا این وصیت نامه را با لبخند بخوانید.

سلامی بزرگ محضر صاحب الزمان (عج) و روح پاک امام راحل (ره) و رهبر عالم تشیع و اسلام، قائدنا آیت الله سیدعلی خامنه ای (مدظله العالی) و روح پاک شهدای اسلام با خصوص سیدالشهدا حضرت اباعبدالله الحسین (ص) که جان ها همه فدای آن بزرگوار.

این دنیا با تمام زیبایی ها و انسان های خوب، مثل گذر است، نه ماندن و تمامی ما دیر یا زود باید برویم، اما چه بهتر که زیبا برویم.

در هیاهوی زندگی متوجه شدم که چه دویدن هایی که فقط پاهایم را از من گرفت، در حالی که گویی ایستاده بودم. چه غصه هایی که فقط باعث سپیدی مویم شد اما دریافتم که کسی هست که اگر بخواهد می شود، وگرنه نمی شود. کاش نمی دویدم، نه غصه می خوردم، فقط او را می خواندم.

مادرجان سلام، روح پدرم شاد؛

مادر گرامی ممنون، بابت همه چیز ممنون. ممنون که مرا با محب اهلب بیت (ص) آشنا کردی. ممنون بابت تشویق های شما که هیچ وقت نگذاشت از راه اسلام و اهل بیت (ص) دور شوم.

مرا ببخش و حلال کن که نتوانستم فرزندی خوب و لایق برای شما باشم. تمنا دارم از خداوند بزرگ خواهید که این قربانی را نیز قبول کند. زیرا هیچ راهی بهتر از این نیست و این را شما به من آموختید.

با خواهش و التماس از شما می خواهم که این شادمانی را با پوشیدن لباس سیاه، غمگین و خراب نکنید. زیرا لباس سیاه مختص ارباب بی کفن هست و بس و غم مخصوص حضرت زینب (ص)، و خواهش آخر این که مثل کوه با افتخار و سری بالا گرفته از این اتفاق خوب یاد کنید تا چشمان دشمنان کور شود.

و در آخر؛

من خودم را در حدی که بخواهم پندی یا نصیحتی داشته باشم نمی بینم، ولی چند درخواست از جوانان هم وطنم دارم؛

اول این که در هر صورت ممکن پشتیبان ولی فقیه باشند و بمانند چون مملکت اسلامی بدون ولی فقیه ارزشی ندارد.

به دختران مسلمان عرض کنم که حجاب حضرت زهرایی شما موجب حفظ نگاه برادران می شود.

به پسران مسلمان عرض کنم بی اعتنایی شما و حفظ نگاه شما موجب حفظ حجاب خواهران خواهد شد.

لطفا سوره آل عمران آیه ۱۶۴ تا ۱۷۰ را قرائت کنید (بامعنی)

امیرلطفی فرزند پیر غلام اهل بیت (ص) محمدتقی لطفی

شهید امیر لطفی متولد ۱۳۶۵ بود که ۲۹ آذر ماه امسال در ماموریت داوطلبانه در شهر حلب در سوریه با ترکش خمپاره تروریست های تکفیری به درجه رفیع شهادت نائل آمد و پیکر پاک و مطهرش بعد از انتقال به ایران مورد استقبال خانواده و دوستان و همرزمانش قرار گرفت.

شهید امیر لطفی از نیروهای فرماندهی اجرایی ستاد مشترک سپاه بود که به صورت داوطلبانه برای دفاع از حرم آل الله به سوریه اعزام شده بود.

گلزار شهدا


0 دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

Avatar placeholder

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.