شهید موسیالرضا بیانی
شهید موسیالرضا بیانی
شهید موسى الرضا بیانى فرزند ابراهیم در بیستم فروردینماه سال ۱۳۳۹ در خانبین به دنیا آمد. در هفت سالگى به مدرسه رفت و تا کلاس پنجم ابتدایى ادامه تحصیل داد، ولى به علت مشکلات اقتصادى درس را رها کرد و به کار مشغول شد.
در سال ۱۳۵۷ پدر خود را از دست داد و وظیفه او در مقابل خانوادهاش دو چندان شد. قبل از انقلاب در تظاهرات شرکت داشت. عکسها و اعلامیههاى امام را توزیع مىکرد.
در سال ۱۳۵۹ و در ۱۹ سالگى با خانم فاطمه دلافروز ازدواج نمود که مدت زندگى مشترک آنها ۵ سال بود. ثمره ازدواج آنها چهار فرزند بهنامهاى: مهدى(متولد ۱۳۶۱/۳/۱۶)، بنتالهدى (متولد ۱۳۶۳/۶/۱۰)، ملیحه(متولد ۱۳۶۵/۴/۱) و مهرى(متولد ۱۳۶۶/۵/۲۴) مىباشد.
محمود عباسزاده مقدم مىگوید: شهید مىگفت: فرزند صالح نعمتى است و مایه سرفرازى مىباشد.
او سعى مىکرد بچههایش را طورى تربیت کند که نزد خدا شرمنده نشود.
همسر شهید مىگوید: ایشان عازم جبهه بودند که فرزندم گریه مىکرد و نمىخواست که ایشان برود. شهید هم به سپاه رفت و اعزامش را چند روز به تأخیر انداخت و در این مدت با فرزندم صحبت کرد و بعد عازم جبهه شد.
همچنین مىگوید: ایشان به ما توصیه مىکردند که حجاب خود را رعایت کنیم. فرزندانم درسشان را بخوانند و براى جامعه مفید باشند.
با برادران و خواهرانش طورى رفتار مىکرد که احساس نبود پدر را احساس نکنند. حتى به خواهر کوچکترش نیز احترام مىگذاشت.
مشکلات و گرفتارىهاى مردم را حل و فصل مىکرد، به طورىکه آنها متوجه نشوند.
همسر شهید همچنین نقل مىکند: در چهلم شهید، خانمى آمد و گفت: کسیکه به در خانه ما وسیله مىآورد، همین شهید بود، در حالىکه من خبر نداشتم.
محمد عباسزاده مقدم مىگوید: ایشان شاگرد من بودند. یک روز با کُتى که روى سرش بود، وارد مغازه شد و از او پرسیدم: چه شده است؟ گفت: پشت مغازه پیرمردى محتاج بود، چون او مرا مىشناخت، نخواستم که مرا بشناسد، کت را روى سرم انداختم و به او کمکى کردم.
همچنین مىگوید: شهید کتابهاى مطهرى و دستغیب را مطالعه مىنمودند. صحبتهایش براساس همین کتابها بود. مىگفت: اگر کمکى مىکنید، فقط ما بین خود و خدایتان باشد.
کتابهاى مذهبى؛ مثل زندگىنامه حضرت على(ع)، نهجالبلاغه، قرآن، کتابهاى شهید مطهرى، شریعتى و کتابهاى علامه مجلسى را مطالعه مىکرد.
در جلسات قرآن و سینهزنى شرکت مىکرد و در پایگاه مسجد و کتابخانه فعال بود. نمازش را سروقت مىخواند.
معتقد بود که حق مردم را باید رعایت کرد تا حق کسى ضایع نشود. حلال و حرام را بسیار رعایت مىکرد. اگر کسى پول و اموال سپاه را در راه دیگرى صرف مىکرد، ناراحت مىشد. در مقابل مشکلات و سختىها صبور بود.
با تشکیل سپاه پاسداران و با عضو شدن در این نهاد به جبهههاى نقده و اهواز فرستاده شد.
او رفتن به جبهه را وظیفه مىدانست. در زمان جنگ و عملیات اگر کسى خلافى انجام مىداد، ناراحت مىشد.
موسىالرضا بیانى در تاریخ ۱۳۶۵/۱۰/۲۱، در عملیات کربلاى ۵ در منطقه شلمچه بر اثر اصابت ترکش به ناحیه سر و سینه به درجه رفیع شهادت نایل و پیکر مطهر ایشان پس از حمل به زادگاهش، در گرگان دفن گردید.
وصیتنامه شهید موسیالرضا بیانی:
زمانى به این نیت به جبهه رفتم که کشورم را از چنگال بعثیان کافر آزاد سازم. زمانى به این نیت به جبهه رفتم تا انتقام خون برادران و دوستان و همرزمانم را بگیرم. زمانى به این نیت که جبهه به وجود من نیاز دارد، اما حال احساس مىکنم، این من هستم که به جبهه نیازمندم؛ چرا که این جبهه است که در آن همهچیز پیدا مىشود. معنویت، انسانسازى، خداشناسى، خودشناسى، امتحان دادن، چگونه زیستن و چگونه مردن.
آرى این جبهه است که انسان را از مادیات و زرق و برق دنیوى دور مىکند و مانعى بهنام مرگ را از بین مىبرد. امیدوارم خداوند بزرگ این بنده حقیر و نالایق و گناهکار را مورد لطف خویش قرار دهد، زیرا که او رحمان است و رحیم.
همچنین مىنویسد: از خانوادهام بىنهایت عذرخواهى مىکنم، زیرا که نه فرزند خوبى براى مادرم بودم و نه برادر خوبى براى برادران و خواهران. از همسرم تشکر مىکنم که در زندگى مرا بسیار کمک مىکرد. از همه مىخواهم که مرا حلال کنند. من از همه تقاضا دارم که براى من اشک نریزند.
0 دیدگاه