شهید عباس(محمد) ‌ورامینی

منتشرشده توسط مدیر سایت در تاریخ

شهید عباس(محمد) ‌ورامینی

شهید عباس(محمد) ‌ورامینی

 

زندگی حاج‌عباس ورامینی از زبان مادرش:
شبی خواب دیدم که در بیابانی ساکت و پر رمز و راز هستم. در مقابلم تپه‌ای پر از مروارید زیبا و درخشنده بود. مردی روحانی و نورانی در کنار تپه قدم می‌زد. عمامه‌ای سفید بر سر داشت وقتی نزدیک تپه شدم، آن مرد نورانی، یکی از مرواریدها را نشانم داد و گفت که این مروارید از آن توست. مروارید را برداشتم. مروارید درخشندگی عجیبی داشت. خوابم را برای کسی تعریف کردم و او تعبیرش این بودکه خداوند به تو فرزندی می‌دهد که نمونه است. به‌دنبال این خواب، خداوند به من فرزندی عطا فرمود که زیبا و دوست داشتنی بود.
عباس ظهر ۵ بهمن‌ماه ۱۳۳۳ چشم به‌جهان گشود. من و پدرش تمام سعی و تلاشمان این بود که در تربیت عباس، از هیچ کوششی فروگذار نباشیم. او از کودکی شاد و بانشاط بود. دوره ابتدایی را در مدرسه جعفری در پاچنار گذرانید. دوره متوسطه و دبیرستان را در مدرسه علمیه سپری کرد. عباس بچه‌ای مذهبی‌، فعال و زرنگ بود. از نوجوانی، وقتی که محرم می‌شد، دوستان و همسالانش را در محل جمع می‌کرد و هیأت تشکیل می‌داد و به سینه‌زنی و زنجیرزنی می‌پرداختند. ده روز اول محرم در خانه پیدایش نمی‌شد. عاشق سیدالشهدا(ع) بود. در محل، به او عباس علمدار می‌گفتند.
دوران تحصیل در دانشگاه:
عباس پس از گرفتن مدرک دیپلم به سربازی رفت. به‌رغم میل باطنی وارد ارتش شد، چرا که اصلاً دوست نداشت به رژیم شاه خدمت کند. از این‌رو خاطرش افسرده بود. پس از گذرانیدن دوره سربازی، در کنکور شرکت کرد و در دانشگاه، رشته تربیتی کودک پذیرفته شد. به رشته‌اش علاقه داشت. همزمان با تحصیل به پرورشگاه‌ها می‌رفت و هم‌چون یک پدر مهربان به کودکان بی‌سرپرست خدمت می‌کرد. بیشتر شب‌ها در پرورشگاه بیدار می‌ماند و با مهربانی به تر و خشک کردن بچه‌ها می‌پرداخت.
دوران انقلاب:
همزمان با اوج‌گیری انقلاب، با شور و اشتیاق زاید‌الوصف در راهپیمایی‌ها شرکت می‌کرد آن روزهایی که قرار بود حضرت امام خمینی(ره) از پاریس تشریف آورد. عباس سراسر شب در سرمای زمستان، در بهشت زهرا، با چند نفر از دوستانش، برای حفظ جان امام ماند. روز ورود حضرت امام به ایران، در بهشت زهرا به حفاظت مشغول بود.
لانه جاسوسی:
در ۱۳ آبان‌ماه ۱۳۵۸ که دانشجویان مسلمان پیرو خط امام سفارت آمریکا را تسخیر کردند، عباس اولین کسی بود که وارد لانه جاسوسی شد. یک سال در آن‌جا فعالیت کرد. در همان لانه با یک دختر مسلمان و متعهد آشنا شد و ازدواج کرد و روز مبعث حضرت رسول اکرم(ص) خدمت حضرت امام رفتند و خطبه ‌عقدشان را ایشان خواندند. زندگی خیلی ساده‌ای را با هم شروع کردند. همسرش نیز زینب‌وار همواره در کنار او، در خدمت انقلاب و مردم مسلمان بود.

فعالیت در سپاه و جبهه:
پس از تحویل گروگان‌ها عباس به عضویت سپاه پاسداران درآمد و در مرکز آموزش سپاه منطقه ۱۰ به فعالیت پرداخت. شبانه‌روز در سپاه کار می‌کرد. در دستگیری منافقین تلاش جدی داشت. چند بار منافقین می‌خواستند او را ترور کنند.
جنگ تحمیلی که شروع شد، مشتاقانه به جبهه شتافت. در عملیات بیت‌المقدس فرمانده یکی از گردان‌های تیپ حضرت رسول(ص) بود. در آن عملیات از ناحیه صورت مجروح شد مدتی در بیمارستان بهارلو بستری بود.کمی که حالش بهتر شد، دوباره راهی جبهه گردید. در سال ۱۳۶۲ از طرف سپاه نامش برای زیارت حج درآمد. عباس برای تبلیغ انقلاب اسلامی، به حج رفت و در آن‌جا فعالیت‌های سیاسی داشت. از حج که بازگشت، گفتم: عباس! خوش به حالت که رفتی و خانه خدا را زیارت کردی. گفت: خیلی دلم می‌خواهد ملاقات و زیارت خدا نصیبم شود.
سردار بزرگوار حاج همت، درباره تأثیر شگرف زیارت خانه خدا بر عباس می‌گوید: از مکه که برگشت، در یک دنیای دیگر سیر می‌کرد. تو خودش نبود. گوشه‌ای خلوت می‌کرد و به نماز شب می‌ایستاد و به راز و نیاز مشغول می‌شد. گریه‌هایش در نماز شب عارفانه بود. در تنهایی به درگاه خدا استغاثه می‌کرد. در اوج ناراحتی امکان نداشت یک ذره اخم و عصبانیت در وجود این انسان الهی راه پیدا کند. همیشه تبسمی نمکین بر لب بود.
چگونگی شهادت:

شهید ورامینی پس از بازگشت از مکه عازم جبهه شد و پس از مدتی کوتاه، در عملیات والفجر ۴ در پنجوین براثر اصابت ترکش خمپاره، نیمه شب دوشنبه ۲۸ آبان‌ماه ۱۳۶۲ به آرزوی دیرین خود رسید و شهد شهادت نوشید.

وصیت‌نامه سردار شهید حاج‌عباس(محمد) ورامینی، قائم‌مقام لشگر ۲۷ محمد رسول‌الله:

بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم

ان‌الله اشتری من‌المومنین انفسهم و اموالهم بان لهم‌الجنه یقاتلون فی سبیل‌الله فیقتلون و یقتلون وعداً علیه حقاً فی‌التوریه و‌الانجیل و‌القرآن و من اوفی بعهده من‌الله فاستبشروا ببیعکم‌الذی بایقتم به و ذالک هو‌الفوز‌العظیم.
خدا جان و مال اهل ایمان را به بهشت خریداری کرده آن‌ها در راه خدا جهاد می‌کنند که دشمنان دین را بکشند یا خود کشته شوند این وعده قطعی است بر خدا و عهدی است که در تورات و انجیل و قرآن یاد فرموده است و از خدا باوفاتر به عهد کیست؟

ای اهل ایمان شما بخود در این معامله(خریداری بهشت ابد به جان و مال) بشارت دهید که این معاهده با خدا به حقیقت سعادت و پیروزی بزرگی است. با درود و سلام بر تمام شهدا و با درود و سلام به امام امت این تبلور اسلام راستین و این نور خدا و این کوبنده بر فرق مستکبرین جهان و این سلاله پاک حسین(ع) و این یاور مستضعفین جهان و این عاشق خدا و این مرد گریان نیمه‌شب و این جانشین امام زمان(ع) و این فقیه عادل زمان و این رهبر قلب‌های مؤمن و هم‌چنین با درود و سلام به امت شهیدپرور امتی که بهارین تعبیر را در مورد این مردم امام عزیزمان فرموده است که این ملت الهی شده است و من این مسئله را با گوشت و پوست بدنم حس کرده‌ام و آن را در جبهه‌های جنگ مشاهده نموده‌ام من بوی دست آن پیرمرد یا پیرزنی که نان تهیه کرده و برای ما به جبهه‌ها می‌فرستد به مشامم رسیده است من چهره آفتاب سوخته آن مرد روستایی و یا آن جوان روستایی که فقط به ندای حسین‌گونه امام لبیک گفته است را دیده‌ام من عشق به شهادت جوانان پاک حزب‌الله را در این‌جا دیده‌ام و خیلی نمونه‌های دیگری که هر کدام گویای حضور مردم در تمام صحنه‌های نبرد حق علیه باطل می‌باشد من با آن گفته امام عزیزمان که می‌گوید در جبهه‌ها حتی یک نفر هم پیدا نمی‌شود که از خانواده این مستکبرین باشد کاملاً مأنوس می‌باشم و این اصل معنی امامت و امت که هر دو کامل در نتیجه می‌بینم که انقلاب با شتابی سرسام‌آور به پیش می‌رود ان‌شاءالله تمام کاخ‌های ظلم را درهم خواهد کوبید و باعث نجات تمام مستعفین جهان خواهد شد و از همه مهم‌تر زمینه آماده می‌شود برای ظهور امام زمان(ع) و نکته بسیار ظریفی که در این‌جا مشهود است ارتباط قوی بین امام و امت می‌باشد که به فضل الهی این دو هم جهت حرکت می‌کنند و تا این هم‌سویی برقرار است ما پیروزیم اگر چه در بعضی از موارد شکست بخوریم که این شکست خود نیز پیروزی عظیمی می‌باشد و اما نظر من در مورد هر دوی این‌ها این است که امام چون آن ارتباط اخلاصی خود را با خدا برقرار کرده است و نمود آن همان گریه‌های شبانه امام می‌باشد راه خود را پیدا کرده و در صراط مستقیم حرکت خود را ادامه می‌دهد و این طرف که امت قرار دارد تا وقتی‌که قدر این نعمت الهی را بدانند و شکرگزاری کنند صددرصد خدا این نعمت را از او نخواهد گرفت مگر این‌که نعمتی از آن بالاتر به او بدهد و باز من نمود عینی این مسئله را در جبهه‌های جنگ مشاهده کرده‌ام و آن فریادهای پرخروش و مستضعف‌ترین مردم این جهان است که در حال حاضر تبلور آن در ایران و آن هم در جبهه‌ها است که فریاد می‌زنند خدایا خدایا ترا به جان مهدی تا انقلاب مهدی خمینی را نگه‌دار از عمر ما بکاه بر عمر او بیفزا.

باری تا این پیوند عمیق بین امام و امت وجود دارد شکست محال است ولی پیروزی روزبه روز روشن‌تر می‌باشد و امام تمام این‌ها حول یک محور و برای یک محور دور می‌زند و آن خداست و آن نیز عشق به لقاء است که هرکس به اندازه برای این مطلب سهم می‌گذارد و یکی مال و ثروت، یکی زن و بچه و یکی بهترین چیز خود آن هم نه یک بار بلکه حاضر است صد بار برای رسیدن به لقاءالله عطا نماید و آن جان ناقابل خودش می‌باشد تا بدین‌وسیله خونی که از هابیل تا حسین(ع) و از حسین تا کربلای ایران بر زمین ریخته شده است تداوم دهد و در این ارتباط آیندگان نیز راهشان و خطشان روشن می‌باشد. یعنی این‌که این خط سرخ باید هم‌چنان ادامه پیدا کند تا ظهور امام زمان(ع) که خط مبارزاتی ما روشن است و آن این است که مبارزه آن‌قدر ادامه دارد تا دیگر کسی روی زمین نباشد که لااله الاالله نگوید. و اما برگردم به وضع موجود خودم که قرار است فردا شب عملیاتی عظیم که می‌رود تا سرنوشت نبرد یک سال و نیمه جبهه حق علیه کفر را معین نماید و به اعتقاد من این نبرد درست شبیه به حالت روز ۲۲ بهمن در ایران می‌باشد که این نبرد ۲۲ بهمن برای جهان می‌باشد و در واقع صدور انقلاب ایران به تمام جهان و آغاز اولین گام جهانی برای ظهور امام زمان‌مان می‌باشد.

 

گلزار شهدا


0 دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

Avatar placeholder

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.