مکتوبات
خاطرات شهدا : « مصمم »
به سمت سوسنگرد رفتیم تا از پیشروی عراق و تصرف اهواز جلوگیری کنیم،در راه زنان و کودکان زیادی را دیدیم که با پای پیاده و خسته و تشنه به سمت حمیدیه و اهواز میرفتند و
به سمت سوسنگرد رفتیم تا از پیشروی عراق و تصرف اهواز جلوگیری کنیم،در راه زنان و کودکان زیادی را دیدیم که با پای پیاده و خسته و تشنه به سمت حمیدیه و اهواز میرفتند و
بی مبالغه از آسمون آتیش می بارید،تحمل گرمی هوا و شدت آتیش عراق کار بی نهایت سختی بود،یک روز بود که پشت یه خاکریز یک متری مقاومت می کردیم.
شش هفت نفری آرپی جی با گلوله برداشتیم و حمله کردیم سمت تانک ها،یک موشک در قبضه گذاشتم و فریاد زدم یا مهدی(عج) فقط امیدم به توست و یکدفعه
یک ستون پانزده نفری غواص از اروند گذشته بودند و به خط زدند .عراقی ها ستون را دیدند و همه را به رگبار بسته بودند،همه به جز سر ستون شهید میشوند،گفت میخواستم برگردم که
خط مقدم بودم،با دوستم به سنگر برادر آمر رفتیم،با چای از ما پذیرایی کرد،در سنگر عکسی از امام بود که نگاه می کردیم و لذت می بردیم،یکباره آمر گفت
به گوشم نام مجموعه سه جلدی کتابی است از آثار انتشارات شهدای نیروی زمینی که شامل خاطرات فرماندهان گردان در دوران دفاع مقدس میباشد
خاطراتی شیرین و جذاب که یادآور